مال منی ...

تــو مــال منـی

خــودم کشــفـت کـرده ام

تو با من میخـندی ، با من گریه میکنی ، درد دلت را بـه من می گویی

دیـــــوووانـــــه!

دلت برای من تنگ میشود ، ضربان قلبت با من بالا میرود

با سکـوتم، با صـدایــم ، با حـضـورم، بـا غــیـبـتم ... 

تــو مــال منـی

ایــن بــلاها را خـــودم ســرت آوردم

بـــهـ مــن می گویی دوســـتـت دارم

و دوســـت داری آن را از زبان مــــن فـقـط "مـــن" بشــنـوی

بــرای کــه مــی تــوانـی مـثـل بــچـه هــا خــودت را لـــــوس کنی،

نــازت را بـخـرد ، و ... ؟

چــه کســی بـا یـک کـلـمـه ، بــا یــک نــگـاه ، دلــت را می ریــزد ؟

بــعــد خــودش جــمــع می کند و ســـر جــایــش مــی گذارد ؟

چــه کســی احســاسـت را تـر و خشـک می کند ؟

اشــکـت را درمــی آورد ، بــعـد پــاک مــی کـنـد ؟

چــه کــســی پــیــش از آن کـه حــرفت را شـــروع کنی تا تــه آن را نـفــس می کشد؟

دیـــــوووانـــــه!

مــن زحمتت را کشــیـده ام تــا بـفـهـمی هــــنـوز مــی توانی انـتـظار بکشـی

تــپـش قـلـب بگیری ، عـــاشــــق باشی

تــو حــق نداری خـــودت را از مــن و مـــن را از خــودت بگیری

تــو حــق نداری " خــودت " را از خــودت بگیری

مــن شــکایت مــی کنــم از طــرف هــر دویـمان از تـو بـه تــو

چه کســی قـلـب مـــرا آب و جــارو مــی کند

دانــه مـی پاشد تا کـلـمـات مثل کبوتر از ســر و کول مـن بالا بروند ؟

چه کسـی همـان بلاهایی که مــن سـر تـو آوردم ســر مــن آورده ؟

مــن مـــال تـــــــوام دیـــــوووانـــــه !

زحــمتــم را کشــیــده ای

کشـــفم کرده ای

دســــتم را رها نکن عزیزم تا قلبم را روزی هزار بار تقدیمت کنم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد